۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

زیر یه خم........


به قول یه بنده خوب خدا وقتی ناراحتی زیر یه خم ناراحتیت رو بگیر و بزنش زمین تا ملت بخندن و.....
اما بعضی وقتا واقعا نمیشه زیر یه خم یه چیزهایی رو گرفت
اونم وقتیه که مجبوری کاری رو بکنی که دوست نداری یا به خاطر کاری سرزنش میشی که اصلا به تو ربطی نداشته
یا اگر هم داشته تو کاری از دستت برنمی اومده که انجام بدی پس تسلیم شرایطت شدی
 و اونوقت به این خاطر ازت برنجند یا گله کنند و بدتر از اون سرزنشت کنن....
دنیای غریبی شده نمیدونم چرا ادمهایی که همیشه باهم در تعامل هستن و مثلا درکنار هم زندگی میکنن یا رفیقن یا همکارن
بعضی وقتا توقعاتی از ادم دارن که ادم از پسشون برنمیاد و توجیه و توضیحی هم برای این نتونستنش نداره
اما همین نشدن و نتونستن میشه مایه دلخوری و ناراحتی و قهر و غصه و خیلی چیزای دیگه
اونوقته که هرچی میخوای زیر یه خم ناراحتیت رو بگیری و بزنیش زمین جاش خودت زمین میخوری
بله........
پی نوشت:مطلب کاملا شخصیه و به کس خاصی ربط پیدا نمیکنه یه دردودل ساده وبلاگیه دوستان لطفا رنجیده خاطر نشن!

۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

می نویسم باز........

مینویسم باز
این بار نه به وسعت قلب تنهایم
بلکه به وسعت تمامی جهانی که هنوز ذره ای از ان را نشناخته ام
می نویسم ..این بار با قلبی تهی و ذهنی رها
نه خواب هایم و نه کابوس هایم را..هیچ کدام
این بار قلم را به سنگ سینه میتراشم
و به جوهری از عصاره همه آه های زمین.....
مینویسم باز....همرهم باشید