۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

خداحافظ همین حالا!

سلام...و خداحافظ

چقدر تنبل شدم...شاید از مشغله زیاده!
حالا که به وبلاگم نگاه میکنم میبینم آخرین پست رو ماه صفر گذاشتم تقریبا اواخر پاییز...
 الان بهاره ..فصل تازگی
اما من احساس تازگی نمیکنم
حسم عوض شده...خمارم...بی می و مستی خمار شدن خنده داره
دوست دارم بنویسم اما دیگه اینجا نه
دیگه گدازه ها برام جذابیت نداره
باید کوچ کنم
مثل همیشه زندگیم..مثل همیشه روحم
باید برم از اینجا
....
میرم..اما برمیگردم توی یه خونه تازه
این آخرین پسته
خداحافظ گدازه های خورشید

۲ نظر:

رضا سرلک گفت...

نمیدونم! ولی گاهی شاید باید مرغ جان را بر درختی ساکن کرد، آشیان داد.
ازین شاخه به آن شاخه کردن یعنی در جستجو بودن، چیزی را که شاید در درون خود و یا لانه است.
چون خودتون به تنبلی اقرار کردید چیز دیگری نمیگم :)
روزتون هم مبارک

دختر حوا گفت...

ممنون اقای سرلک...اما گاهی حس میکنی یه جایی دیگه برات قرار و ارامش نمیاره
واسه همین سراغش نمیری
شاید یه خونه جدید حالم رو بهتر کنه و اشتیاقم رو برای نوشتن بیشتر