۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

دلل لول....


دلل لوول دلل لوول دلل لوول  یوما.....

تق تق تق تق.....

صدا یه انگتشر عقیق که نگینش با هر حرکت دست تکون میخوره و صدا میده

تکون های منظم توی یه آغوش گرم و مهربون

پرواز به سوی عالم خواب...یه خواب بی دغدغه، بی کابوس

دلل لوول دلل لوول دلل لوول....تق تق تق

 هر انسان بیداری رو خواب میکنه چه برسه به من که مست و مدهوش این صدام

مدتیه بیخوابم،خوابم هام خواب ارامش نیست  ...پر از دغدغه پر از کابوس

مامیه نمیای برام لالایی بخونی زهور خوابش نمی بره........

۴ نظر:

ناشناس گفت...

اون نگینها حالا پیش منه
یادم باشه وقتی به خاک وطن رسیدم تحویلش بدم به تو
بازم بنویس که نوشته هات ارام جان است
مهربان من

زری گفت...

من فدای تو و دریای محبتت منتظرتم بانو ...برگرد

Maryam Nia گفت...

چقدر من دلتنگ تو ام!
چقدر تو رو کم دارم!
چقدر سخته که به روم نیارم!
چقدر خوبه که می نویسی زری!
چقدر خوبه که اینجا رو دارم که بیام باهات حرف بزنم بدون ترس از لرزیدن صدام!
بدون ترس از اشک!
بدون ترس از دلتنگی!
آخه کجا مونده بودی تو این همه وقت تو سکوت!؟

زری به مریم گفت...

بودم هستم کنار تو همیشه مریم بانو